ϟپرواز پروانه خیال من به سوییست که خیال ِ تو باشدϟ
پاییـــــــــزتــــــــون مبارک دوستانِ لوکس بلاگی... :) چقدر دلم برآ اینجا تنگیده بود... یادش بخیر.... :| + قاصدک اسبابش را جمع کرد و رفت!! می رود که همسایه ی بلاگفایی ها شود! امیدوار است بتواند همسایه ی خوبی باشد... + و تو! لوکس بلاگ! ممنون که تا الان بودی؛ تو خانه ی اول منی و هستی! فراموشت نمی کنم هرگز... خبر نوشت: دوستای عزیز از این به بعد اینجا می نویسم. + آدرس لینکَمُ هم درست کنید. ممنونم خدایا....! در انجماد نگاه های سرد این مردم، دلم برای جهنمت تنگ شده است....! قاصدک نوشت: + در انتهای شب، نگرانی هایت را به خدا بسپار... + این روزها زندگی را به آغوش می کشم... + امروز سیر بخند....! شاید فردا گرسنه بمانی! خاطره نوشت: + سه شنبه، 23 خرداد، میدون، نزدیک هم، چندیکا، مسیر، جنگل، چشم تو چشم، ناهار، برگشت، آهنگ با ولوم زیاد، خنده از ته دل، بستنی رغفرانی، دستای خودم، آب معدنی(یکم من یکم تو)...و در آخر دلتنگی.... دلتنگی نوشت: + یادت پنحره احساسم را می کوبد! در دلم هوای دلتنگی توست....! ترس نوشت: + بی دلیل از تاریکی که تو را از دلم دور کند.....می ترسم، می ترسم....! برای دوست نوشت: + این را به یاد بسپار دوست من! یه نفر یه جایی تمام رویایش لبخند توست... عطرهای خوب، شیشه خالیشان هم بعد از سال ها بو می دهد! درست مثل جای خالی "تو"... دلتنگی نوشت: به سلامتی دلامون که واسه آدم هایی تنگ میشه که اصلا نمی دونن دل چیه!!! گاهی پروانه ها هم اشتباه عاشق می شوند! به جای شمع، گرد ِ چراغ های بی احساس خیابان می گردند... (ی دوست) قاصدک نوشت: + دلم حس ِ تازه می خواهد! + همینُ همین ... خودمونی نوشت: + آهنگ وبمُ دوس دارم خعلی... + می خوام از اینجا اسباب کشی کنم برم! + و باز هم همینُ همین... دلم آغوشی می خواهد که نه زن باشد نه مرد! خدایـــــا.... زمین نمی آیی؟!؟ (ی دوست) قاصدک نوشت ها: + این روزها خوبم... نفس می کشم، چشم هایم هم می بینند، دست هایم هم می نویسند، فقط دلم...! + "تو" مرا بجای همه آن هایی که دوستم ندارند دوست داشته باش... + "تو" کیستی که من با اعتماد نام خود را به تو می گویم...! + خدایا تقدیر دوستانم را زیبا بنویس، تا من جز لبخند آن ها چیز دیگری نبینم.... سلام دوستای با معرفت- خویین؛ خوشین؟ ایشالا که خوب باشین همتون دلم خیلی براتون تنگ شده بود- خیلی زیادآ! چرا شما خیاط خوبی نیستین؟ هیچکدومتون حتی!!!! قاصدک نوشت ها: + قاصدک باز می نویسد از هر آنچه ک دوس داشته باشد... با مفهوم و بی مفهوم + قاصدک دویاره می نویسد تا حداقل چیزی گفته باشد...که گوید منم هستم؛ مثلا می نویسم! + قاصدک مث همیشه بی حوصله و به قول دوستان با خودش درگیر است! کسی می داند یعنی چه؟! خود درگیری را گویم.....! بی درمان است لامصب... + قاصدک آمد؛ قاصدک با دلتنگی آمد؛ قاصدک با کلی حرف های نگفته آمد... برایش دعا کنید! + بازم ممنونم بخاطر حضورتون... ی مدتی نیستم.............! از همتون ممنونم بخاطر مهربانیاتون.... ببخشید ک نمی تونم جواب کامنتاتون رو بدم! ی دنیا معذرت...همین... موظب خودتون باشین.... زیآد... پروانه ای پیله کرده گوشه ی دلم، نمی دانـــم کیــــست! چـــــیست! قرار است چگونه در آید از این پیله، بیرون نمی آید از پیله اش چه کنم؟ و شایـــد آن پــــــروانه تـــو باشی! قاصدک نوشت ها: + "تو" ک پروانه باشی، باز خواهی گشت، می دانم... + لعنت ب این روزها ک خواستنم بیشتر می شود... + این روزها ک می گذرد کسی شبیه حرف هایش نیست! + خالی ام از حرف، پرم از سکوت... + با سکوت فریاد زدن چقدر سخت است! کاش کمی بشنود! + بی خیال حرف هایی ک در دلم جا مانده! + چ می گویی قاصدک!! همیشه ک نمی شود زد ب بیخیالی! + دوست دارم خودم را بیاویزم......! فقط شانه هایت را می خواهم! + کمی مهربانتر باش لطفا...! دیدی ک سخت نیست تنها بدون من! و صبح می شود شبها بدون من! این نبض زندگی بی وقفه می زند، فرق نمی کند با من یا بدون من...! قاصدک نوشت ها: + دیدی ک سخت نیست بدون من...! چگونه طاقت آوردی این دیدن را...! +کوله بارم بردوش، سفری باید رفت! سفری بی همراه... + تراشیدم، پرستیدم، شکستم... + گذشته ها می گذرد، این عادت زندگیست! اِی زندگی چطور ب این راحتی می گذری!؟ + کاش می شد آینده را با شمع روشن کرد..! + ثانیه ها را غنیمت بدان، چیزی نمانده به پایانم...! + قلب "تو" راهِ قلب مرا بلد نیست... + این روزها، چیزی می خورم...مزه ی تلخی دارد! "غصه" را گویم... + "مهربان" ما را نبری از یادت بانو! سخت محتاجیم ب "مهربان"یت... + تِرکید...! هِی خواستم جلویش را بگیرم...!نشد...! دیگر طاقت نیاورد! تِرکید! "بغض" م تِرکید... + ناگفته هایم زیاد است...ناگفته از اسمش مشخص است باید ناگفته بماند...اما تا کی!؟ + مواظب باشید!!!! مواظبِ مهربانیتان، هر کس ارزشش را ندارد! این پروانه ها را می بینی؟اینها را در شیشه ی دلم زندانی کرده بودم و قول داده بودم هر وقت برای همیشه پیشم ماندی آزادشان کنم...ببین...به قولم عمل کردم... منبع: یادداشت های پراکنده(مژده جون) قاصدک نوشت هــــ ـا: + مبادا بروی! وای نه! فکرم پروانه هاست! چطور برشان گردانم!!!!؟ + دیشب هوای چشمانم طوفانی بود! موج های ِ بلندی می زد...! + الان حالم خوب است! اما "تـــــ ـــو" باور نــکن! +آهنگ تتلو گوش می دهم، اَلو سلام! "دوسش می دارم گویــا" + عنوان ویلاگم مال ِ خودم است! خودم با جمله هایم ساختمش! خدا کند لنگه اش پیدا نشود! + قاصدک نوشت ها هم از زبان خودم است! خودم با جمله هایم می سازَمَش...اما "تـــو" فقط بخوان! + درونم را دوست می دارمــــــ ــ ! چون "تـــــــ ــو" در درون منی... کُنج قصر سیندرلایی خیال تو خوابم برده است بیدار که میشوم انگار هزار سالست که من زیبای خفته ام... قاصدک نوشت: سلام کلمه ایست 4 حرفی، تقدیم "تو" این سلام ِ4 حرفی... قاصدک نوشت: می شود کسی کنار حوصله ام بنشیند!؟ قاصدک نوشت: اگر کسی را رنجاندم همین جا و همین الان پــوزش... شاید فردایی نباشد! قاصدک نوشت: روزهایم تکراریست! این خانه برایم تکراریست! این زندگی برایم تکراریست! گویا خودم برای خودم تکراری شده ام!!! خدایآ کاری کن... تکــرار آدم را خسته می کند...من خستگی ِ تکراری را دوس ندارم... قاصدک نوشت: دوست دارم آنی باشم ک دوست دارم! اما انگار نمی شود! مقصر کیست؟ بی شک خود ِ خودم... خودمونی نوشت: ی بنا ب دلایلی پاکــــــــــــــــــــــــــ شد! برای "او" نوشت: تو همانی ک اگر من بد شوم تو خوب "تر" می شویی... کاش می شد یه گوشه نوشت : خدایااا ! خیلی خستم ، فردا بیدارم نکن ... دلم آواز می خواهد .... دلم پرواز .... اندکی با یار می خواهد .... تا پر کشد تا بی کران هستی .... رود تا اوج سر مستی ... اما هر چه می خواهد .... با یار می خواهد .... دلم زندانی درد است .... پرواز می خواهد
من و تــــــــو وقتی تو داشتی میرفتی .... من هم داشتم می رفتم .... اما تو از پیش من .... من از دنیا!! از این به بعد می خندم به آرزوهایت همان گونه که تو به پاکترین آرزویم که ماندنت بود خندیدی...! تـــــــــــــقصیر فاصــــله هـــا نــــیـــست عزیزم نــیــــمکت های دنـــیـــا را بــــد چــــیده انــــد
تو ب افتادن من در خیابان خندیدی و من تمام حواسم ب چشمان مردم شهر بود ک عاشق خنده ات نشوند! پ.ن: از دوستای مهربونم معذرت می خوام ک بهشون سرنزدم! آخه وبم مشکل پیدا کرده بود ولی حالا درست شده... "جبران میکنیم مهربانی تان را..." همه ی آدمها دنبال چسبی هستند برای زخم هاشون ... من دنبال زخمی هستم برای چسب هام .... نوشتن .. همه ی زخم ها و چسب های منه ... غلتیدن میون کلمه هایی که برای رسیدن به شعری در وصف رویا خودکشی میکنند ..... نوشتن ام از زمانی آغاز شد که کلمه آمد، کلمه تو بودی، بی هیچ تردیدی. و آغاز زمان پیوند بود، میان همه آن چیز ها که مشترک اند و نیستند. نوشتن تنها بهانه به یادگار گذاشتن بود، و هست. اگر نوشتن, زندانی کردنِ لحظه ای ست که دارد می گذرد, من این لحظه ی تو را نمی نویسم, بگذار بگذرد! آرامتر سکوت کن... صدای بی تفاوتی هایت آزارم میدهد!!! حالا ک رفتنی شده ای باشد، قبــــول.. لااقل این نکته را بدان آهن قراضه ای ک چنان گرم گرم می تپد "دلم" بــود نـــا مــهربان... هرگاه صدای جدیدی سلام می کند! تپش قلب می گیرم... من دیگر کشش خداحافظی ندارم! مرا ببخش... که جواب سلامت را نمی دهم!!! پ.ن: ارسالی از دوست عزیزم " صبـــا " نگران نبودن هایت نباش! نفرینت نمی کنم! همین ک دیگر جایت در دعاهایم خالیست برایت کافیست! * * * پ.ن: خیلی زیبا بود! خوشمان آمد عجیب! پ.ن: این حرف از صد تا نفرینم بدتــــ ـــر بود! پ.ن: می ســـــــــــ ــوزاند آدم را !!!
برای رسیدن به هم
هیچ چیز کم نداریم به غیر از یک معجزه ...!!!
miss-A |